Thursday 16 July 2015

داستان گفتگوی فطر با روزهای رمضان

مطلب زير را در سايت مجاهد خوندم خيلي زيبا و لطيف و پرمعنا بود و خوشم اومد و به خاطر اينكه در آستانه  عيد فطر هستيم خالي از لطف نديدم كه اين رو در اينجا بيارم.
به اميد اينكه قدر فرد فرد ما و قدر خلقمون امسال رقم بخوره و شاهد پيروزي رو در آغوش بگيريم.

پس از آخرین روز رمضان، چون سحر عید فرا رسید، صدای گفتگویی به گوش رسید. روزها بودند که با هم صحبت می‌کردند:
فطر می‌گفت: ای روزهای رمضان! شأن من از شماست. شما سبب شده‌اید که مرا عید بخوانند و لحظاتم را مبارک بدانند
روزهای رمضان گفتند: خیر! شأن ما به تو نمی‌رسد. در سال، چند عید بیشتر نیست در حالی که ما سی تنیم. در ما نماز واجبی‌خاص خودمان در نظر گرفته نشده، اما در تو نماز واجبی هست. تو یکی از مهمترین روزهای سال هستی.
 فطر گفت: لحظه‌های من از چه مبارک شده؟ آن لحظات که شما در سکوت گذراندید، لحظه‌های یکسانی نبودند. هر کدام گامی بودند از راهی به سوی مقصود. و آجری شدند از بنایی که اکنون در من برافراشته شده. اگر گامهای شما نبودند اکنون من نبودم.
روزهای رمضان گفتند: ما در تکرار و یکسانی گذشتیم

فطر گفت: خیر شما اوج گرفتید. چرا که از قله‌های قدر گذشتید، سرنوشتها را رقم زدید و اکنون جشن آن پیروزیهای شما در من برگزار می‌شود. پس من از شما مبارک شده‌ام.
روزهای رمضان گفتند ما به مردم گرسنگی را دادیم. و حال آن که تو به آنها شیرینی و نعمت می‌دهی!
فطر گفت: هدیه شما به مردم، اراده و توانمندی بود. شما مرزها را مشخص کردید. و انسان را به خودش شناساندید. به این خاطر است که من می‌توانم به آنها بگویم که اکنون که توانمند شده‌اید دهانتان را شیرین کنید.
یکی از روزهای رمضان گفت: فطر راست می‌گوید: نه تنها روزهای ما، بلکه شبهای ما نیز گرانقدر بودند. آن‌قدر که قرآن در یکی از شبهای ما نازل شد. لیلة القدر را می‌گویم!.
روزهای رمضان ساکت شدند. و فطر گفت: آری! خدا هم گفت که شب قدر از هزار ماه بهتر است.
فطر گفت: شاید این جدل ما به خطا باشد. چرا که مبارکی همه‌مان به‌خاطر نزول آیه‌های هدایت و رهاییست.
در این لحظه بود که صدای دعای نماز عید بلند شد که:
اللهم انی اسئلک به‌حق هذا الیوم. الذی جعلته للمسلمین عیدا… .

No comments:

Post a Comment